میراث پدر علیه اسلام!

 

سهراب نیستم و پدرم تهمتن نبود.اما زخمی در پهلو دارم.زخمی که به دشنه ای تیز،پدر برایم به یادگار گذاشته است
هزار سال است که از زخم پهلوی من خون می چکد و من نوشدارو ندارم
پدرم وصیت کرده است که هرگز برای نوشدارو،برابر هیچ کیکاووسی،گردن کج نکنم و گفته است که زخم در پهلو و تیر در گرده،خوشتر تا طلب نوشدارو از ناکسان و کسان.زیرا درد است که مرد ، می زاید و زخم است که انسان
  می آفریند
پدرم گفته است:قدر هر آدمی به عمق زخمهای اوست.پس زخمهایت را
  گرامی دار
زخمهای کوچک را نوشدارویی اندک بس است،تو اما در پی زخمی بزرگ باش که نوشدارویی شگفت بخواهد؛و هیچ نوشدارویی،شگفت تر از عشق  نیست. و نوشداروی عشق در دستان اوست
 او که نامش خداوند است

پدرم گفته بود که عشق شریف است و شگفت است و معجزه گر
اما نگفته بود که عشق چقدر نمکین است و نگفته بود او نوشدارو دارد،دستهایش این همه از نمک عشق پر است و نگفته بود که او هر که را دوست تر دارد،بر زخمش از نمک عشق بیشتر می پاشد
زخمی پر پهلویم است و خون می چکد و خدا نمک می پاشد. من پیچ می خورم و تاب می خورم و دیگران گمانشان که می رقصم! من این پیچ و تاب و این  رقص خونین را دوست دارم،زیرا به یاد می آورد که سنگ نیستم
 چوب نیستم،خشت و خاک نیستم، که انسانم....
پدرم وصیت کرده است و گفته است : از جانت دست بردار ، از زخمت اما نه، زیرا اگر زخمی نباشد،دردی نیست و اگر دردی نباشد در پی نوشدارو نخواهی بود و اگر در پی نوشدارو نباشی عاشق نخواهی شد و عاشق اگر نباشی، خدایی نخواهی داشت
دست بر زخمم می گذارم و گرامی اش می دارم که این زخم عشق است و عشق میراث پدراست.

میراث پدر علیه اسلام!
عرفان نظر آهاری

آقای وارث تولدتون دنیا دنیا مبارک!

سلام دوستان عزیزم....امروز ۱مرداد تولد آقای وارث نماینده ی کلاس هستش...من از طرف خودم و همه ی بچه ها تولدتون رو تبریک می گم و امیدوارم سالی سرشار از موفقیت و سلامتی و بهترین ها در انتظارتون باشه...


شگفتا!هر چه غوغاهای زمین در برابرم ساکت تر می شود
زمزمه ی ناشناسی از دوردست های  درونم  نزدیک تر می آید.
هرچه جهان بیشتر رنگ می بازد
سرزمین ناشناخته از دور پدیدارتر می گردد
و هرچه رنگ ها می میرند یک "نمی دانم که" در من رنگ می گیرد
و هرچه با زندگی بیگانه تر می شوم حیاتی درمن آشناتر می روید 
  
 
چه سخت است توانستن در ندانستن !
رهایی برای آنکه آشیانی ندارد،
آزادی برای آنکه نمیداند چگونه باشد کشنده است!
اختیار مطلق برای کسی که نمی داند چه اختیار کند شکنجه آور است. 
  
 
این چه سرگذشت غم انگیزی است در حیات آدمی!
بی تابی فرار از بند به سوی رهایی
و اضطراب نجات از رهایی
دکتر علی شریعتی

من‌ تشنه‌ام،خورشید می خواهم

نامه‌ات‌ که‌ به‌ دستم‌ رسيد   ،   من‌ خواب‌ بودم   ؛ نامه‌ات‌ بيدارم‌ کرد .

نامه‌ات‌ ستاره‌اي‌ بود که‌ نيمه‌شب‌ در خوابم‌ چکيد و ناگهان‌ ديدم‌ که‌ بالشم‌ ،خيس‌ هزار قطره‌ نور است.

دانستم‌ که‌ تو اينجا بوده‌اي‌ و نامه‌ را   خودت‌ آورده‌اي . رد‌ پاي‌ تو روشن‌ است .
هر جا که‌ نور هست ، تو هستي ، خودت‌ گفته‌اي‌ که‌ نام‌ تو نور است .
نامه‌ات‌ پر از نام‌ بود.

پر از نشان‌ و نشاني .

نامت‌ رزاق‌ بود و نشانت‌   روزي‌ و روز .
گفتي‌ که‌ مهماني‌ است‌ و گفتي‌ هر که‌ هنوز دلي‌ در سينه‌ دارد دعوت‌   است .

گفتي‌ که‌ سفره‌ آسمان‌ پهن‌ است‌ و منتظري‌ تا کسي‌ بيايد و از ظرف‌   داغ‌ خورشيد

لقمه‌اي‌ برگيرد .
و گفتي‌ هر کس‌ بيايد و جرعه‌اي‌ نور بنوشد،

عاشق‌ مي‌شود .
گفتي‌ همين‌ است، آن‌ اکسير، آن‌ معجون‌ آتشين‌ که‌ خاک‌ را به‌ بهشت‌   مي‌برد.

و گفتي‌ که‌ از دل‌ کوچک‌ من‌ تا آخرين‌ کوچه‌ کهکشان‌ راهي‌ نيست،

اما دم‌ غنيمت‌ است‌ و فرصت‌ کوتاه‌ و گفتي‌ اگر دير برسيم‌ شايد سفره‌ات‌ را برچيده‌

باشي، آن‌ وقت‌ شايد تا ابد گرسنه‌ بمانيم ...
آي‌ فرشته،

آي‌ فرشته‌ که‌ روزي‌ دوستم‌ بودي،

بلند شو دستم‌ را بگير و   راه‌ را نشانم‌ بده، که‌ سفره‌ پهن‌ است‌ و مهماني‌ است.

مبادا که‌ ديرشود،

بيا برويم،

من‌ تشنه‌ام،

خورشيد مي‌خواهم

عرفان نظر آهاری


 

چيست اين باران كه دلخواه من است ؟
زير چتر او روانم روشن است .
چشم دل وا مي كنم


قصه يك قطره باران را تماشا مي كنم :
در فضا،
همچو من در چاه تنهائي رها،
مي زند در موج حيرت دست و پا،
خود نمي داند كه مي افتد كجا !


در زمين،
همزباناني ظريف و نازنين،
مي دهند از مهرباني جا به هم،
تا بپيوندند چون دريا به هم !
قطره ها چشم انتظاران هم اند،
چون به هم پيوست جان ها، بي غم اند .


هر حبابي، ديدهاي در جستجوست،
چون رسد هر قطره، گويد: - « دوست! دوست ... !»
مي كنند از عشق هم قالب تهي
اي خوشا با مهر ورزان همرهي !
با تب تنهائي جانكاه خويش،
زير باران مي سپارم راه خويش.


سيل غم در سينه غوغا مي كند،
قطره دل ميل دريا مي كند،
قطره تنها كجا، دريا كجا،
دور ماندم از رفيقان تا كجا!
همدلي كو ؟ تا شوم همراه او،


سر نهم هر جاكه خاطرخواه او !
شايد از اين تيرگي ها بگذريم .
ره به سوي روشنائي ها بريم .
مي روم، شايد كسي پيدا شود،
بي تو، كي اين قطره دل، دريا شود؟


(( فریدون مشیری))

 

سلام به دوستای گلم...امیدوارم هر جا که هستین حالتون خوب خوب باشه....تو این ۲روز که کامپیوترم خرابید خیلی خیلی دلم واسه ی وبمون تنگیده بود....و امروز به افتخار اینکه دوباره اومدم پیشتون یه پست از یکی ازکتاب های  جبران خلیل جبران می ذارم ....

و اگر خواستید پروردگارتان را بشناسید،
 
پس به حل معماها روی نیاوردید،
 
بلکه به پیرامون خود بنگرید،
 
خواهید دید که او با کودکان شما در حال بازی است.
 
و به آسمان گسترده نظر فرا دارید،
 
می بینید که او در میان ابرها راه می رود و دستانش را در آذرخش دراز می کند و با
 
باران به زمین فرود می آید.
 
نیک اندیشه کنید آنگاه پروردگارتان را خواهید دید که در گلها لبخند می زند،
 
سپس بر می خیزد و دستهایش را در درختان تکان می دهد....
 
جبران خلیل جبران....کتاب پیامبر

"به زندگی امیدوار باش"

 

دکتر علی شریعتی انسانها را به چهار دسته عمده تقسیم کرده است : 
  آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند  ( عمده آدمها . حضورشان مبتنی به فیزیک است . تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند . بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند

  آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند ( مردگانی متحرک در جهان . خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته اند . بی شخصیت اند و بی اعتبار . هرگز به چشم نمی آیند . مرده و زنده اشان یکی است

  آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند ( آدمهای معتبر و با شخصیت . کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند . کسانی که همواره به خاطر ما می مانند . دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم

  آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم هستند ( شگفت انگیز ترین آدمها . در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم . اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم وآهسته آهسته درک میکنیم . باز می شناسیم . می فهمیم که آنان چه بودند . چه می گفتند و چه می خواستند . ما همیشه عاشق این آدمها هستیم . هزار حرف داریم برایشان . اما وقتی در برابرشان قرار می گیریم . قفل بر زبانمان می زنند . اختیار از ما سلب میشود . سکوت می کنیم و غرقه در حضور آنان مست می شویم . و درست در زمانی که می روند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم . شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد....

 

خدای عزیز! اون کسی که همین الان مشغول خواندن این متنه، زیباست چون دلی زیبا دارهدرجه یکه چون تو دوستش داری و بهش نظر کردی ، قدرتمند و قوی و استواره چون تو پشت و پناهش هستیخدایا ! ازت می خوام کمکش کنی زندگیش سرشار از همه بهترینها باشه
خواهش می کنم بهش درجات عالی دنیای و اخروی عطا بفرما و کاری کن ، به آنچه چشم امید دوخته
آنگونه که به خیر و صلاحش هست برسه ...
خدایا! در سخت ترین لحظه ها یاریگرش باش تا همیشه بتونه همچون نوری در تاریک ترین و سخت ترین
 لحظه ها زندگی اش بدرخشه و در ناممکن ترین موقعیت ها عاشقانه مهر بورزه!!!


سلام به همگی دوستان عزیز و مهربونم...منم اومدم ...تو این ۲روز دلم واسه همتون تنگ شده بود...با آرزوی بهترین ها برای همتون